کوزه - آتشفشان - مرداب
بوی نا گرفته تنم
در این لوت پر از نم
چون کوزه
از تو
نم پس می دهد
همه ی بدنم.
نمی تند هیچ دستی
به دور تنم کفنم.
نمی بافد
خیال هیچ پروازی سرم.
پریشان
پر پر می زند دلم.
نمی نهد بر دوشش
هیچ مهری
بار غمم.
در این اتاق خلوت
هیچ صدایی
نمی برد از من
بیرون وهمم.
این در
هیچ به صدا
در نمی آید
این من
این تن
بوی نا گرفته است
در این لوت پر نم.
هیچ
نمی شکند حتا
این کوزه
تا لبریز شوم رویت.
آتشفشان که نمی بارد
می پوسد
می گندد
می شود مرداب
در این اتاق خلوت.
هیچ به صدا
در نمی آید این در.
۱۳/۵/۸۷
علیرضا مجابی(م.آذرفر)