زیر این همه برف هم می شود
عاشق بذری شد
که روزی سبز شود
و بر بلندای خود
لانه ی مرغی را ببیند
که فرزندانش را
شب به شب گرسنه به بالین می نهد
از کنار ذره ذره ی این واژه ها
می شود به آرامی گذشت
که شعری از آن بیرون نمی جهد
تا شاید نَمی شود گوشه ی چشمتان
که شب به شب
سر را آرام
بر بالین گذارید و سیر بخوابید
که بلندای شاخه ای را
لانه ای سازید
برای شعر های من
و مرغی را هر روز ببینید
که دانه می برد از واژه هایم
برای جوجه هایش
مرغی که
نه از این همه " را " بیزار است
نه زیر این همه برف
سر فرو میکند
تا نبیند
کسانی هستند
که می میرند تا زندگی کنند
و هستند
که می زیند تا بمانند
حال
اگر این دانه دانه ی پر رنج را
شعر می نامید یا نه ...
من
برای مرغ های خودم
شب به شب آشیانه می سازم
بر بلندای این همه برف این همه سبز
م.آذرفر ۱۹/۱۱/۸۷
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۸۷ ساعت 22:57 توسط علیرضا مجابی (م.آذرفر)
|
علیرضا مجابی(م.آذرفر)